خرمشهر

خرمشهر

فرهنگیان
خرمشهر

خرمشهر

فرهنگیان

الطب و فروعها

طب الأسنان

حشو الأسنان/ترصرص الأسنان.........پُرکردن دندان

 نزع الأسنان/خلع الأسنان................دندان کشیدن

رمّ الأسنان/خلع الأسنان..................پوسیدگی دندان 

 

طب العیون

 

 الشبکیه  ................  شبکیه چشم

الرَمَد .............................. التهاب و درد چشم

الماء الزرقاء/اعتام عدسة العین .............. آب مروارید

الجلد و الشعر

تساقط الشعر  ............................... ریزش مو         

الزائدة الجلدیة  ............................زگیل

البثر(البثور) ........................... جوش صورت

حکة الجلد........................  خارش پوست

الحَلَأ/الحمی التمسَّبة ...................تبخال

الحمی الفحمیّة/القوباء.............................سیاه زخم

الجُدَری  .................................  آبله

 

القلب و العروق

انقباض القلب و الشّرایین.................... انقباض قلب و رگها

الجُلطة القلبیّة.....................سکته قلبی

دقّات القلب ...................... ضربان قلب

النوبة القلبیة.................حمله قلبی

 

امراض الاعصاب  

الأمراض النفسیة ........................بیماری های روانی

الحمی المخیة الشوکیة..................مننژیت مغزی

التَخَثّر فی المخ........................ لخته شدن خون

التحلیل النفسی ................... روان کاوی

الإغماء ...........................بیهوشی،کما

النوبة العصبیة ............... حمله عصبی

الصداع ....................... سردرد

الدُوّار.............................سرگیجه

الورم/الاورام .........................تومور

الأرق ..............................بیخوابی

الاکتثاب-الکآبة....................افسردگی  ادامه مطلب ...

الفاظ تعجب در عربی

الفاظ التعجب:

1.عجباً

2.یا اللهی

3.مدهش

4.سبحان الله

5.غریب

6.یاللعار(وقتی دعوت مهمانی را قبول نکنید)

7.معاذ الله

8.یا للروعة

9.یا للعجب

10.ماشاءالله

11.عظیم جدا

12.سبحان الله ماذت أری

13.یُدهشنی أن اسمع منک

14.یا له من ماکر

15.ما اروع هذا المنظر

16.یُؤسخنی سماع هذا

17.أنت بنفسک

18.هل اصدّق ما اسمع

19.الله،أشعر کأنّی فی الجنّة(هنگام دیدن منظره ای جالب)

20.أأنت واثق من هذا(آیا مطمئنی)

21.یا له من صوت حمیل

22.غیر ممکن

23.أین الرحمة و الانسانیة(به هنگام جنگ)

24.یا له من امر غریب

25.یا لها من صدفة رائعة

26.أنّه لأمر مدهش

27.عجباً کنتُ تُدخنُ کثیراً

28.انّنی لم اسمع بمثل هذا من قبل

29.سبحان الله ما اجمل هنا

30.ما أروع هذا المنظر

31.ما أعظمک

32.یا له من عازف(صوت جمیل)

33.یا له من کسلان

34.هل هذا أنت یا محمد

35.حاشالله

36.استغفرالله

ریشه واژه های "مرد ، زن ، پسر ، دختـر، پدر ، مادر "در فارسی و عربی

gh در انگلیس کهن تلفظی مانند تلفظ آلمانی آن داشته و  « خ » گفته می شده . در اوستا این واژه به صورت دوغْــذَر  doogh thar  و در پهلوی دوخت . دوغْدَر در اثر فرسایش کلمه به دختر تبدیل شده است .

اما واژه پسر ، شاید چیزی مانندِ « پوسْتْ دَر » بوده است . کار کندن پوست جانوران بر عهده پسران بود و آنان چنین نامیده شدند . «پوستْدَر» برای سادگی تلفّظ  به« پسر » تبدیل شده است . در پارسی باستانputhra   پوثرَ  ، در زبان پهلوی  پوسَـر  و پوهر  و در هند باستان پسورَه است  . در گویش تاتی اشتهارد هنوز به پسر می گویند « فور » و  در سنگسر « پور » می گویند .

در کردی فَیلی هنوز پسوند « دَر » به کار می رود . مانند « نان دَر » که به معنی « کسی است که وظیفه نان آوری خانواده را بر عهده دارد . »

حرف « پـِ » در « پدر » این گونه می نماید که از ریشه واژه « پاییدن » است .

 « پدر » به معنی پاینده « کسی که می پاید . » کسی که مراقب خانواده اش است و آنان را می پاید . پدر در اصل پایدر یا پادر بوده و جالب است که تلفظ « فاذر » در انگلیسی بیشتر به « پادَر » شبیه است تا تلفظ فارسی «پدر» .

خواهر ( خواهَر ) از ریشه «خواه » است یعنی آنکه خواهان آسایش خانواده است . « خواه + ــَر  یا ــار » . در اوستا خواهر به صورت خْـوَنــگْـهَر آمده است . در لُری حرف واو در « خوار » یا « هُوار » هنوز تلفظ می شود . در کردی ایلام و کرمانشاه « خْـوِشِـگ » گفته می شود که باز هم حرف واو تلفظ می گردد .

بَرادر نیز شاید در اصل « بَرا + در » باشد . یعنی کسی که برای ما کار انجام می دهد. کار انجام دهنده برای ما  و برای آسایش ما .

« مادر » نیز شاید به معنای  « پدید آورنده ی ما » باشد .

شاید پذیرش معنای پدر و مادر و دختر و برادر با توجه به کلمات انگلیسی FATHER / MOTHER / DAUGHTER /brother تا اندازه ای دشوار باشد . اما خوب است بدانیم که جایگاه اصلی آریاییان که احتمالاً شمال دریای مازندران بوده است  به سرزمین ایران نزدیک تر است تا سرزمین اروپا و آریاییانی که به اروپا کوچیدند زبانشان با مردمان بومی آنجا آمیزش یافت و واژگانی نوین در زبانشان پدید آمد . البته در ایران نیز همین حالت بود ولی کمتر .

هرچند اقوامی دارای زبانهای آریایی پیش از مهاجرت آریاییان در ایران بودند  ولی در اروپا که سرزمین آبادتری بود اقوام بیشتری به نسبت ایران در آن وجود داشت که زبانهای دیگری داشتند و زبان آریاییان در آمیزش با آنان بیشتر دگرگون شد . ضمناً این چند واژه در همه جای ایران این گونه تلفّظ نمی گردد . مثلاً کردها به مادر می گویند دالِگ،دایْک به پدر می گویند باوْگ یا باوْک به خواهر می گویند خْوِشِگ یا خْــوِشِک به برادر می گویند بِرا به پسر می گویند کُر . برای دختر چند واژه دارند . دویَت ( با ادغام یاء و واو ) / کَنیشک / کِچ / کیژ  . در تاتی ، گیلکی و دیگر زبانهای ایرانی جز فارسی نیز مانند کردی کلمات دیگری وجود دارد . مانند ریکا و کیجا به معنی پسر و دختر در شمال ایران .

جالب است که در عربی « رَجـُل : مرد » با  « رِجـْل : پا » هم ریشه است زیرا از اعضای بدنش پاهایش بیش از دیگر اندامها در خدمت او بودند . وظیفه اصلی مرد شتاب به این سو آن سو برای یافتن خوردنی بوده است .

« اِمــرَأة » نیز مؤنّثِ « اِمرَأ : انسان » است . پس « امرأة » یعنی « انسان مؤنث » .

در عربی نیز « اِبن : پسر» با گرفتن تاء تأنیث به « اِبنة » تبدیل شده است و « ابنة » نیز به « بِنْت » تغییر کرده است . پس « بَنات » به معنی «دختران » در اصل جمع « ابنة »  و به صورت « اِبنات » بوده سپس به « بَنات » تغییر شکل داده است .

جالب است که در عربی نیز همچون فارسی معنای لَبَن تغییر کرده و در کاربرد امروزی لبن به معنی شیر نیست . در عراق « لَبَن » که کوتاه شده «لَبَن رائب » است به معنی « دوغ » است و گاهی منظور عرب از لبن ، ماست است و امروزه در عربی به شیر خوردن می گویند : « حَلیب ». ماست نیز در گویش معلی عراق « رَوبة » و در عربستان سعودی « زُبادی » گفته می شود .

 اما « نِساء، نِسوان و نِسوَة » جمع های مکسّری هستند که از جنس خود مفرد ندارند . پس ناچاریم که مفرد آن ها را « امرأة » بگیریم .

اصطلاحات محاوره ای عربی

از دیدن شما خرسندم:                 أنَا سَعیدٌ بِلِقائِکَ. إِنِّی مَسرُورٌ لِرُؤیَتِکَ. (لِلمُذَکَّر)

                                                              أنَا سَعیدَةٌ بِلِقائِکِ. إِنِّی مَسرُورَةٌ لِرُؤیَتِکِ. (لِلمُؤَنَّث)

از شما خواهش می کنم با من به جای عامیانه به زبان فصیح حرف بزنید: أَرجُوکَ أَن تَتَکَلَّمَ مَعی بِاللُّغَةِ الفُصحَی بَدلاً مِنَ العامِیَّةِ.

از عواطف شما نسبت به خودم سپاسگزارم: أَشکُرُکَ لِعَواطِفِکَ تِجاهی. (لِلمُذَکَّر)

                                                           أَشکُرُکِ لِعَواطِفِکِ تِجاهی. (لِلمُؤَنَّث)

از کمک شما سپاسگزارم: شُکراً لِمُساعِدَتِکَ. (لِلمُذَکَّر)/ شُکراً لِمُساعِدَتِکِ. (لِلمُؤَنَّث)

از همه شما سپاسگزاری می کنم: أَشکُرُکُم جَمیعاً.

اشکال ندارد: لا بَأسَ.

اختیار دارید: لا داعِیَ لِلشُّکرِ.

آب و هوای این شهر چگونه است؟ کَیفَ مُناخُ هذِهِ المَدینَةِ؟

آب و هوای این شهر خوب است: مُناخُ هذِهِ المَدینَةِ جَیِّدٌ.

حداقل دما در این شهر 15 و حداکثر 45 درجه سانتیگراد است: فی هَذِه المَدینَةِ دَرَجَةُ الحَرارَةِ الصُّغرَی هِیَ خَمسَ عَشرَةَ دَرَجَةً مِئَوِیَّةً وَ العُظمَی خَمسَةٌ وَ أَربَعُونَ دَرَجَةً.

اسم من... است:  إسمی.../ إسمِی سَعیدٌ./ إسمی فاطِمَةُ .

اطمینان ندارم، مطمئن نیستم:  لَستُ مُتَأَکِّداً (لِلمُذَکَّر) / لَستُ مُتَأَکِّدَةً. (لِلمُؤَنَّث)              

آفرین برتو! خدا به شما برکت دهد:  بارَکَ اللهُ فیکَ. (لِلمُذَکَّر) بارَکَ اللهُ فِیکِ.(لِلمُؤَنَّث) . بارَکَ اللهُ فِیکُم (لِلمُخاطَبِینَ) / بارَکَ اللهُ فِیکُنَّ. (لِلمُخاطَبات)

افسوس، حیف: یا لَلْخَسارَة.

اگر به دیدن من بیایید خوشحال خواهم شد. سَوفَ أَکُونُ مَسرُوراً إذا جِئتَ لِزیارَتِی (لِلمُذَکَّر) / سَوفَ أَکُونُ مَسرُورةً إذا جِئتَ لِزیارَتِی. (لِلمُؤَنَّث)

البته: طَبْعاً، بِالطَّبْعِ                     

اوقات خوشی را برایت آرزو می کنم:          أتَمَنَّی لَکَ وَقتاً طَیِّباً. (لِلمُذَکَّر)

                                                           أتَمَنَّی لَکِ وَقتاً طَیِّباً. (لِلمُؤَنَّث)

 أتَمَنَّی لَکُم وَقتاً طَیِّباً. (لِلمُخاطَبِینَ) / أتَمَنَّی لَکُنَّ وَقتاً طَیِّباً. (لِلمُخاطَبات)

أتَمَنَّی لَهُم وَقتاً طَیِّباً. (لِلغائِبینَ) / أتَمَنَّی لَهُنَّ وَقتاً طَیِّباً. (لِلغائِبات)  ادامه مطلب ...

برخی اصطلاحات به گویش فلسطینی

گویش فلسطینی همانند هر گویش دیگری خود نیز دارای اختلاف لهجه از جایی به جای دیگر است . مثلاً لهجه کوه نشینان و ساحل نشینان با هم فرق دارد .


أسماء الإشارة :-
هذا ,, هادا هاظا

هذه ,, هادی هاظی

هؤلاء ,, هدول هظول هظولاک

هنا ,, هون هونة

اسم های موصول :-

تلفظ أسماء الموصول : الذی، التی، اللذان، اللتان، الذین واللاتی به یک شکل است
  : إللی. البته این در سایر لهجه های عربی نیز شنیده می شود.

ضمایر :-

أنا ,, أنا
أَنتَ ,, أِنتَ ، إنِتْ
أَنتِ ,, إِنتی
أنتم ,, إنتو
أنتما ,, إنتو

ضمیرهای متصل :
این ضمیرها با فعل پیش از خودشان ادغام می شوند:
قلت له ,, ألتلّو قلتلو کلتلو
کتبت لها ,, کتبتلاَّ کتبتلها
قلت لکم/لکما ,, ألتلکم قلتلکم کُلتلکُو

کلمات پرسشی :-
لِماذا ,, لیش لشو عشان شو
ماذا ,, شو
  إِیش
کَیفَ ,, کِییف کِنف
مَتى ,, إیمتى ایمیتین
أین ,, وین
مَن ,, مین
 
ادامه مطلب ...